![]() از کارتون توی یک اداره مدرن راضی نیستین؟؟؟
پس این چی؟ هنوز هم از گرسنگی مینالید؟ پس این چی...؟؟؟؟؟؟ از خواب توی تخت خواب سفتتون خسته شدین....؟؟؟؟؟ پس این چی....؟؟؟؟؟ از پیاده روی های روزانه تون خسته شدین....؟؟؟؟؟؟ پس این چی....؟؟؟؟؟؟ هنوز قدر محبت و مراقبت های والدینتون رو نمیدونین.....؟؟؟؟
![]() هــــــیس....!
ســـــاکت......! آهسته بروید, آهسته بیایید, اینجا وجدان ها همه خوابند....
![]() ![]() ![]() ![]() تـمـام دنـیـا بـه کـنـار ،
خـــــــــــــدا را عـشــق اســت..
![]() بعید می دانم راه تعالی بشری
از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود
باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند.
![]() توی دنیایی که قلبا هر کدوم یه جا اسیرن
کاش به فکر اونا باشیم ، که از این زمونه سیرن ![]() تقلب تلخ...
عجب حکایتی دارد واژه غریب امتحان و من در عجبم از استادی که خودش هم نمیداند باید از چه امتحان بگیرد! و عجبتر، تدابیر امنیتی شدیدی است که برای ممانعت از تقلب چیده شده است. بدون اینکه حتی لحظهای به این موضوع فکر شود که دانشجو چرا تقلب میکند؟ و این موضوع تقلب به طور ریشهای بررسی شود و برای همیشه عواملی که باعث ایجاد انگیزه آن هستند را از بین ببرند. اگر استاد من در وظیفهاش کوتاهی نکند. اگر علم درس مورد تدریسش را داشته باشد. اگر پاورپونتهایی که هیچ محتوایی ندارد و استاد خودش را پشت آن پنهان میکند از بین برود. اگر مدرک استاد حتی مرتبط با درس تدریسی باشد! اگر حداقل امکانات مربوطه را در دانشگاه داشته باشیم. و هزاران اگر دیگر. که همگی باعث عدم یادگیری دانشجو و روی آوردن به بحث تقلب میشود. اگر یکبار صدای اعتراض من بلندتر از اتاقم میشد آنگاه امروز...
![]() خدا می داند، ولی ...
آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود! ... و آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود سوالی که بیش از یکبار نمی توان به آن پاسخ داد خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا میخورد، روی تخته سیاه قیامت اسم ما را در لیست خوب ها بنویسند خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات را از یاد برده باشیم خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم و بدانیم که دفتر دنیا چرک نویسی بیش نیست چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است
![]() عادت میکنیم
به اعتصاب غذای ناخواسته وقتی … بابا نان ندارد !
فقر اینه که 2 تا النگو توی دستت باشه و 2 تا دندون خراب توی دهنت؛ فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛ فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما از تاریخ کشورت هیچی ندونی؛
فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛ فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛ فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در 3 ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛ فقر اینه که 6 بار مکه رفته باشی و گرسنگی و درموندگی همسایه بغلیت رو ندونی فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛ فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛ فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛ فقر اینه که 15 میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛ فقر اینه که ماشین 40 میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛
فقر اینه که به زنت بگی کار نکن، ما که احتیاج مالی نداریم؛ فقر اینه که همه جا شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛ فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی های تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛
فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه؛ --
![]() دختر گوشه پیراهن مادر را کشید و گفت : مامان کی برام کاپشن میخری؟
مادر به چشمان دختر نگاه کرد و گفت : هر وقت برف بیاد....
دختر به دانه هاب ریز برف نگاه کرد ، گوشه پیراهن مادر را کشید و گفت: مامان داره برف میاد بریم کاپشن بخریم؟ مادر اینبار به عکس پدر روی طاقچه نگاه کرد و گفت : الان که داره برف میاد ، باشه هر وقت بند اومد..... |