سفند رو به پایان است
دوقدم مانده به خندیدن برگ یک نفس مانده به ذوق گل سرخ چشم درچشم بهاری دیگر تحفه ای یافت نکردم که کنم هدیه تان یک سبدعاطفه دارم همه ارزانیتان دوستــــــــــــای گلـــــــــــــم نوروز مبــــــــــارک
به تو وابسته ام تنها به تو ، همچون تو به من چرا که عمریست با خوبی هایت خو گرفته ام اگر از من بپرسند که از این دنیا چه می خواهی با تو بودن و در کنار تو بودن را برای همیشه آرزو می کنم
پ.ن: عزیز دلم اینم گلایی که خواسته بودی من درد میکشم تو اما چشم هایت را ببند
سخت است بدانم می بینی و بی خیالی . . .
گذشته که حالم را گرفته است !
ای شما! ای تمام عاشقان ِ هر کجا! از شما سوال میکنم: نام یک نفر غریبه را در شمار نامهایتان اضافه میکنید؟ یک نفر که تا کنون ردپای خویش را لحن مبهم صدای خویش را شاعر سرودههای خویش را نمیشناخت گرچه بارها و بارها نام این هزار نام را از زبان این و آن شنیده بود یک نفر که تا همین دو روز پیش منکر نیاز گنگ سنگ بود گریهی گیاه را نمیسرود آه را نمیسرود شعر شانههای بیپناه را حرمت نگاه بیگناه را و سکوت یک سلام در میان راه را نمیسرود نیمههای شب نبض ماه را نمیگرفت روزهای چهارشنبه ساعت چهار بارها شمارههای اشتباه را نمیگرفت ای شما! ای تمام نامهای هر کجا! زیر سایبان دستهای خویش جای کوچکی به این غریب بی پناه میدهید؟ این دل نجیب را این لجوج دیر باور عجیب را در میان خویش راه میدهید . . .؟
آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آ نم که از تو بگریزم . . .
گم شدیم توی دنیای اینترنت
فیس بوک و موبایل
و یه مشت سیم و کابل !
غافلیم از نگاهی ، نوازشی ، بوسه ای... !
یادت هست
روزی از من پرسیدی: " این جاده به کجا می رود؟" و من سکوت کردم.. دیدی جاده جایی نرفت؛ آن که رفت تو بودی... |