وابسته شدم به تو ، بی آنکه بدانم
صدا بزن مرا
عشق مثل عبادت کردن می مونه
مرا در روزی بارانی دفن کنید تا آتش قلبم خاموش گردد و در طابوتی بگذارید از چوب تا بدانند عشق من مانند چوب خاکستر شد دستهایم را بر روی سینه ام قرار بدهید چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند صورتم را رو به غروب آفتاب بگذارید تا بدانند عشق من غروب کرده و زندگی ام تمام شد . بگذارید تا بدانند عشق من شعله ور شد
کسی که از دیدنش سیر نشده ای زود از دنیای تو میرود ، بدون اینکه حتی ردی و نشونی از خودش در دنیای تو به جا بذاره چه آرزوهایی رابااونداشتی..... چه آینده ی زیبایی را با او می دیدی..... فرصت نشد که فقط یک بار " سرت را بر روی شانه هایش بزاری و گریه کنی".
هزار تومانی= وای مرسی عزیزم |