دیگه گذشت اون زمون
تو ی حیاط مون
هی می گفتیم می خندیدیم
الان که میام اینجا
با گریه میرم خونه
چه دردی داره این دنیا
دلم میشه دیوونه
بیاین با هم جمع بشیم
دنیایی بسازیم از نو
والا کاری نداره
فقط با یک اشاره
دنیا شاد میشه دوباره
..............................................................................................................................................................................
به چشمانم خیره مانده ای
برای چه نمی دانم
تنها می دانم که من باز بی آنکه بخواهم
بی آنکه بدانم؛حس کنم
وارد گرداب آبی چشمانت می شوم
یک؟!
دو؟!!
سه دقیقه؟!!!
لحظه ای چشمانت را ببند
می خواهی غرقم کنی؟
کلمات کلیدی:
نوشته شده توسط
عبدالرضاگشتاسب
92/3/1:: 10:47 صبح
|
() نظر